فکر کنم همه با این نظر من موافق باشند که در یک جامعه سالم کسی حق پایمال کردن حقوق و آزادی های سایرین را ندارد و این در حیطه ی آزادی های وی به حساب نمی آید. بدین معنی که کسی نمی تواند با این استدلال که می خواهد آزاد باشد باعث رنجش و سلب آزادی و حق سایرین شود.
از طرفی برخورد با فرد خاطی خود باید در شرایط عادلانه و با نگرش انسانی و علمی صورت گیرد تا مجرم بتواند دوباره به جامعه بازگشته و یک زندگی سالم را از سر گیرد. البته این مسئله در ابتدا به راحتی قابل حل نیست و نیاز به مهندسی اجتماعی و از بین بردن زمینه اجتماعی وقوع جرم دارد و از آنجا که در حیطه مطالعات و تخصص من قرار ندارد تنها به عنوان یک نظر شخصی و مقدمه ای بر آنچه خواهم نوشت اشاره کردم.
در واقع در دنیای امروز و در اکثریت جوامع بشری قوانین نه برای توجیه و اصلاح فرد خاطی که برای تنبیه وی وضع شده و حالتی شدیداً قهری دارد که نه تنها باعث اصلاح وی نمی شود که بالعکس باعث جری شدن آن شخص نیز می گردد و می تواند از یک جوان انرژیک که به دلایلی بچه گانه دست به جرمی کوچک زده یک انسان تبهکار و عقده ای بسازد.
متاسفانه این وضع در ایران شرایط حاد تری دارد. با توجه به اینکه زندان کودکان دارای استاندارد بسیار پایینی است و حتی گاهاً کودکان در بند بزرگسالان جای می گیرند، همچنین دادگاه هایی که برای کوچک ترین جرمی حکم به شلاق و قطع اندام انسان می دهند، نه تنها باعث بهبود وضع اجتماع نمی شوند بلکه فضای جامعه را غیر انسانی و منفور کرده و خود جرم های تازه ای را باز تولید می کنند.
اما موضوعی که مرا به نوشتن این مطلب واداشت اتفاقی است که چند روز پیش در همسایگی ما روی داد و سوالی که فکر مرا مشغول کرد.
چند وقتی است که به خانه جدیدی نقل مکان کردم. روزهای اول با پسر جوانِی که ساکن یکی از آپارتمان ها بود آشنا شدم. اما مدتی نگذشت که متوجه شدم که این دوست جدید متاسفانه از کاسب های آن محله است و حتی با کمال پر رویی دوستان و هم کاران خود را در حیاط مجتمع جمع کرده و میتینگ بر گزار می کنند. چندی بعد متوجه شدم که تمامی اهالی مجتمع از دست وی به ستوه آمده اند و از این شرایط اظهار ناخشنودی و نارضایتی می کنند. چندین بار به اتفاق همسایه ها به پدر وی هشدار دادیم که این کار پسر شما خلاف مقررات ساختمان است. روزی نبود که بوی مواد مخدری جدید در راهروها نپیچد و دم در ساختمان نیز همیشه گروهی جوان خلافکار جمع بودند. تمام این اتفاقات درست زمانی روی داد که حکومت طرح جمع آوری ارازل و اوباش را شروع کرده بود و چند تن از همسایه ها پیشنهاد کردند که یک بار که چند تن از دوستان همسایه جوان برای خرید مواد به مجتمع می آیند به پلیس خبر داده تا آن ها را بازداشت کند. اما من با توجه به طرح جدید و با توجه به اینکه این طرح بسیار غیر انسانی بود با میانجی گری مانع آن ها شدم. اما بالاخره امروز* یکی از همسایه ها، وقتی دختر جوانش مورد تعرض و متلک پرانی توسط آن ها قرار گرفت، سرخود به پلیس تلفن زد و پلیس هم با یک طرح ضربتی پسر همسایه و چند تن از دوستانش را دستگیر کرده و با خود برد. اما علاوه بر آن از همه همسایه ها دعوت به عمل آمد تا بر ضد متهم استشهادنامه ای را امضاء کنند و من نیز برگه را امضاء کردم چون در آن اجحاف یا دروغی نیافتم تا از امضاء آن سر باز زنم. اما این سوال هنوز برای من بی جواب مانده که کدام یک از ما کار درست را انجام داده ایم؟ من که با میانجی گری خود باعث به خطر افتادن جان و اموال شخصی ساکنین مجتمع شدم و یا همسایه ای که با دادن جوان خاطی به دست ماموران زندگی وی را به کلی نابود و او را در مسیری نه چندان جالب انداخته؟ آیا این همسایه محترم باید می گذاشت که آزادی و حرمت های انسانی خود و خانواده اش به خاطر زندگی کس دیگری به خطر بیافتد؟آیا هر کسی این حق را ندارد که از آزادی ها و زندگی خود دفاع کند؟
بعضی وقت ها شرایطی در جامعه ایران روی می دهد که انسان اختیار عمل را از کف می دهد و نمی داند با مسائل چگونه بر خورد کند. هر عملی باعث بد تر شدن اوضاع می شود. هیچ راهی برای بهبودی شرایط وجود ندارد و انسان با کمال تاسف باید بین بد و خیلی بد یکی را برگزیند و زمانی تاسف آدم دو چندان می شود که تمام انتخاب ها به یک میزان باعث خراب شدن اوضاع می شود. چه جامعه کثیفی که انسان چون حیوان باید برای در امان ماندن خود و اطرافیانش دیگران را قربانی کند. شرایط کثیفی که در آن برای زنده ماندن، برای کسب در آمد، برای یک زندگی متوسط و نه چندان جالب باید حقوق انسان های دیگر را زیر پا له کنی. وقتی درست به قضیه فکر می کنی راه دیگری را نمی یابی و اگر راه دیگری نیز ممکن باشد حتماً مخرب تر و غیر انسانی تر است. جامعه در یک فضای رقابتی و غیر انسانی غرق شده است. در واقع همان اصطلاح معروف قانون جنگل بر ایران حاکم است و کار به جایی رسیده که اگر نکشی می کشندت!!
* این گزارش روز جمعه گذشته دریافت شده است.